سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وجود ذهنی

از آنجا که علم حصولی انسان مسسیر علم آموزی و شناخت جهان خارج است ، فهمیدن صداقت این وسیله مهم در خارج نمایی ومطابقت با محکی بسیار سرنوشت ساز است و رای ما در این باره مسیر جهانبینی و نگرش به هستی را معین می کند .

علم انسان دو گونه است علم حضوری و علم حصولی

علم حضوری یعنی علمی که عین واقعیت معلوم پیش عالم (نفس یا ادراک کننده دیگری )حاضر است و عالم شخصیت معلوم را می یابد مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانی و ذهنی خود . علم حصولی یعنی علمی که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است . (1)

از آنجا که در علم حضوری عین واقعیت معلوم نزد عالم حاضر است خطا مفهومی ندارد و هر علمی حضوری باشد صرف علم حضوری بودن در صدق آن کفایت می کند .

ولیکن در علم حصولی از آنجا که معلوم با واسطه نزد عالم حاضر است عقلا امکان خطا وجود دارد .زیرا امکان دارد مفهوم وتصویر معلوم به خوبی نمایانگر واقع خارجی نباشد و علم حصولی انسان به خطا برود . از اینرو بررسی علم حصولی بحث اصلی علم شناخت شناسی است .

تصور و تصدیق

علم با تقسیم اولی منقسم است به علم تصوری و تصدیقی علم تصوری علمی است که مشتمل به حکم نیست مانند صورت ادراکی ((انسان)) تنها ، (( اسب )) تنها و (( درخت )) تنها . علم تصدیقی علمی است که مشتمل به حکم بوده مانند صورت ادراکی (( چهار بزرگتر از سه است )) و (( انسان است )).(2)

برای حل مساله شناخت هردو قسمت تصور و تصدیق علم حصولی باید بررسی شود ، واگر در هر کدام نتوانیم به واقع برسیم و واقع نمایی علم حصولی را نشان دهیم در واقع تئوری شناخت کاملی نداده ایم .

یقین

در بحث شناخت ما به دنبال یقین هستیم به عبارت دیگر می خواهیم قطع پیدا کنیم که علم ما صحیح بوده و همچنین با یقین بدانیم این قطع وایمان به علم حصولی نیز صحیح است ودر وادی جهل مرکب نیفتاده ایم وعلم اول که قطع به صدق قضیه است در حل مطلب کافی نیست زیرا این قطع رابطه بین عالم و حاکی است و صدق علم رابطه بین حاکی و محکی آن است و یقین عالم دلیل بر صدق قضیه نمی تواند باشد لذا باید بر مطابقت حاکی با محکی دلیل داشته باشیم و این دلیل ، محکم و رافع شک باید باشد .

در شناخت با صدق سر وکار داریم و یقین به صدق هدف اصلی این علم است لذا ؛ اولا بحث در شناخت باید حول محور قضایا باشد زیرا در قضایا است که صدق و کذب مطرح است و اگر مفاد قضیه با مخبر عنه آن مطابق نباشد کاذب و اگر مطابق باشد صادق است .ولی بحث در تصورات وبررسی فرایند آن در بحث شناخت جایگاه مهمی دارد و حل آن وبر طرف کردن شک در آن مقدمه لازم برای بحث تصدیقات است و علمای فلسفه اسلامی در بحث علم و وجود ذهنی به این بحث پرداخته اند

در این مقاله به بحث در وجود ذهنی و مطابقت در آن از دیدگاه علمای معاصر می پردازیم وابتدا لازم است تصویری از بحث وجود ذهنی مطرح شود سپس به نظر فیلسوفان معاصر بپردازیم .

وجود ذهنی

للشی غیر الکون فی الاعیان کون بنفسه لدی الاذهان

وجود ذهنی یعنی اینکه انسان وقتی به شناخت اشیاء جهان می پردازد از آنها تصوری در درون خود به دست می آورد که این تصور در ذهن انسان بیان کننده آن وجود خارجی است و به تعبیر فلاسفه ماهیت وجود خارجی در ذهن می آید که این انتقال ماهیت از خارج به ذهن و یکی بودن ماهیت تصور موجود در ذهن با موجود خارجی تصور شده مدعای فلسفه اسلامی است .

و اگر ما موجود بودن در ذهن و یا یکی بودن ماهیت موجود در ذهن با شی خارجی را انکار کنیم از قول وجود ذهنی خارج شده و قائل به اضافه یا شبح بودن علم می شویم که در صورت اول (اضافه بودن علم ) خطا بی معنی است و در قول به شبح واقع نمایی وجود ذهنی را انکار کرده ایم و البته دلایل اثبات وجود ذهنی قول به شبح و اضافه را نیز رد می کند .

اما قول به یکی بودن ماهیت در وجود ذهنی و وجود خارجی باعث اشکالاتی شده از جمله وجود ذهنی کیف نفسانی است و اگر مثلا کم تصور شده باشد وجود ذهنی هم ماهیت کم و هم ماهیت کیف را دارد و تحت دو مقوله می شود واین محال است . مرحوم ملاصدرا فیلسوف بزرگ اسلامی در جواب این اشکال با تبیین مهم و کارگشایی که انجام می دهد هم جواب اشکال مزبور را می دهد و هم نکته ای دقیق در بحث معرفت شناسی بیان می کند. ایشان وجود ذهنی را در دو مقام مطرح می کند یکی موجود ذهنی به حمل اولی که بیان کننده ماهیت شیء خارجی است و دیگری به حمل شایع که به تعبیر قدما کیف نفسانی و به تعبیر ملاصدرا از افعال نفس می شود .

وجود ذهنی به حمل اولی بیان کننده ماهیت شیء خارجی است و با این تفسیر از وجود ذهنی اشکالاتی که بر حفظ ماهیت در وعاء ذهن وخارج شده به بهترین نحو مرتفع می گردد واین ابهام که ماهیت های موجود در خارج واجد یکسری ویژگی ها هستنند که این ویژگی ها در وعاء ذهن حاصل نیست و ماهیت بدون آثار چگونه ماهیتی است در حالیکه بعضی از ماهیت ها بدون یکسری ویژگی های خارجی متصور نمی شوند مثلا زوجیت اربعه و قابل تقسیم بودن آن و گرم بودن آتش چگونه در ذهن حاصل نمی شود ولی ماهیت زوجیت یا اربعه یا آتش یا گرما در ذهن می آید که با تبیین ملاصدرا مشخص شد آنچه در ذهن می آید ویژگی مفهومی دارد و در ذهن مفهوم حاکی از شیء خارجی که واجد مشخصات خارجیت آن شیء نیست وجود دارد . اشکالات دیگر نیز مثل چگونگی وجود ذهنی چیزهایی که ماهیت ندارند مثل وجود مطلق یا عدم که با این تبیین مشخص می شود مفهوم آنها در ذهن وجود دارد .

به بیان دیگر حمل اولی یعنی حمل مفهوم یابه تعبیر دقیقتر حمل ذاتیات شیء بر شیءو به نظر بعضی فقط حد تام که در آن اتحاد مفهومی بین موضوع و محمول برقرار است .

پس وجود ذهنی از نگاه معرفت شناسی یعنی مفهوم حاکی از ماهیت خارجی و از نگاه هستی شناسی یعنی وجودی خارجی و محصول نفس

وجود ذهنی از نگاه علامه طباطبایی

مرحوم علامه طباطبایی در کتاب نهایه الحکمه در بحث وجود ذهنی می فرماید :

المعروف من مذهب الحکما ان لهذه الماهیات الموجوده فی الخارج المترتبه علیها آثارها الخارجیه بعینها … و هذا النحو من الوجود هو الذی نسمیه الوجود الذهنی و هو علمنا بماهیات الاشیاء (3)

از نظر مرحوم علامه وجود ذهنی ، علم ما به ماهیات اشیاء است که در مقابل قول به شبح و اضافه قرار دارد واگر قول به وجود ذهنی را نپذیریم ؛ حکایت علم را انکار کرده و راه علم به خارج را بسته ایم زیرا اگر عینیت ذهن و خارج از جهت ماهیت برداشته شود سفسطه لازم می آید در نتیجه همه علوم ما بازگشت به جهل پیدا می کند و دور لازم می آید و به این دلیل دور لازم می آید که فهمیدن حکایت موجود در ذهن از خارج متوقف بر محکی وشیء خارجی است و علم به آن شیء هم متوقف بر حکایت تصور موجود در ذهن از آن شیء خارجی است .

و لو کان الموجود فی الذهن شبحا للامر الخارجی نسبته الیه نسبه التمثال الی ذی التمثال ارتفعت العینیه من حیث الماهیه ، ولزمت السفسطه لعود علومنا جهالات علی ان فعلیه الانتقال من الحاکی الی المحکی تتوقف علی سبق العلم بالمحکی و المفروض توقف العلم بالمحکی علی الحکایه .(4)

مرحوم علامه وجود ذهنی را مفهوم مقوله ای می داند که در خارج تحت آن قرار دارد و انسان اگر چه جوهر جسم نامی متحرک بالاراده وناطق است و لیکن انسان در ذهن فقط مفهوم اینها را دارد.

و انمالها من المقوله مفهومها فقط … فلیس له الا المفاهیم ما فی حده من الاجناس و الفصول من غیر ترتب الآثار الخارجیه (5)

صورت ذهنی از نگاه علامه از جنس مفاهیم است .ان الثابت فی الذهن هو مفامیها بالحمل الاولی لا مصادیقها بالحمل الشایع (6)

مطابقت از نگاه علامه

علامه در بحث وجود ذهنی قائل به این هستند که شان وجود ذهنی حکایت از ماوراء خودش است

وبالجمله شان الوجود الذهنی الحکایه لما وراءه من ان یترتب آثار المحکی علی الحاکی (7)

علامه حکایت وجود ذهنی از خارج را ذاتی آن می داند به صورتیکه محال است وجود ذهنی از شیء داشته باشیم بدون اینکه برای آن شیء وجود خارجی محقق باشد و امور غیر ماهوی مثل عدم نیز واقع مقدر دارند که وجود ذهنی از آن حکایت می کند .

ان الوجود الذهنی لما کان لذاته مقیسا الی الخارج کان بذاته حاکیا لما ورائه فامتنع ان یکون لشیء وجود ذهنی من دون ان یکون له وجود خارجی محقق کالماهیات الحقیقیه المنتزعه من الوجود الخارجی او مقدر … فیتصور مفهوم العدم مثلا و یقدر له ثبوتا ما یحکیه بما تصوره من المفهوم(8)

در واقع مرحوم علامه وجود ذهنی و خارج را متضایفان می داند که بودن یکی بدون دیگری معقول نیست و این حیثیت وجود ذهنی از نگاه علامه ویژگی مهم وجود ذهنی برای بحث انطباق است که وجود ذهنی از نگاه هستی شناسانه حکایت ذاتی از ماوراء خودش دارد و حتما بایددر مقایسه با خارج به وجود آمده باشد و این حیثیت قیاسی معرف حکایت محسوب می شود .

ان الوجود الذهنی انما یتحقق بالقیاس و هو قولنا الوجود اما ان یترتب علیه الآثار و هو الخارجی و اما ان لا یترتب علیه تلک الآثار بعینها و هو الذهنی والقسمان متاقبلان لمکان التقسیم (9)

واقعیت علم واقعیتی نشان دهنده و بیرون نما است و هم از این رو فرض علمی که کاشف و بیرون نما نباشد فرضی است محال و همچنین فرض علم بیرون نما و کاشف بی داشتن یک مکشوف بیرون از خود فرضی است محال (10)

والحکایه و عدم ترتب الآثار حکمها قیاسا الی الخارج (11)

نکته ای که اینجا در بحث علامه مهم به نظر می رسد ایشان حیثیت حاکی بالذات از خارج و قیاسی بودن را ویژگی وجود ذهنی از حیث وجود آن می دانند و آن را مقدمه بحث انطباق قرار می دهند و معتقدند وجود ذهنی بالذات حاکی از خارج است و خطایی در این حکایت داشتن رخ نمی دهد و خطا آنجا رخ می دهد که ما در مقام تطبیق باشیم و بخواهیم با یک وجود خارجی تطبیق دهیم که آنجا احتمال خطا راه دارد

معلومات تصوری که به نحوی قابل انطباق به خارج می باشند منتهی به حس هستنددر مرتبه وجود حس خطایی نیست در مرتبه ادراک حسی مفرد خطایی نیست در حکمی که درمرتبه حس می باشد خطایی نیست ، خطا هر کجا محقق شود در مرتبه ادراک وحکم و مقایسه با خارج است (12)

مطلب مهم علامه که در بحثهای شناخت فلاسفه بعدی جایگاه خودش را نشان داد نظریه کارگشای بازگشت علوم حصولی به علوم حضوری است

واعلم ها هنا نظرا ادق من هذا النظر و ذلک بارجاع العلم الحصولی الی العلم الحضوری (13)

علامه بازگشت معلومات حصولی ما را به علم حضوری می داند و از آنجا که در علم حضوری خطا نیست علم حصولی که به علم حضوری رجوع کند از خطا مصون می شود

می گوییم چون هر علم و ادراک مفروضی خاصه کشف از خارج و بیرون نمایی را داشته و صورت آن می باشد باید رابطه انتقال با خارج خود را داشته و غیر منشا آثار بوده باشد و از این رو ما باید به موجودی منشا آثار که منطبق علیه اوست رسیده باشیم یعنی همان واقع را با علم حضوری یافته با شیم و آنگاه علم حصولی یا بلاواسطه از آن گرفته میشود (همان علم حضوری با سلب منشایت آثار ) ویا بوسیله ای تصرفی که قوه مدرکه در وی انجام داده باشد .(14)

علامه معتقدند در مرتبه حس خطا راه ندارد زیرا در عمل حس در پیدایش اثر طبیعی در حاسه هیچ گونه حکمی موجود نیست لذا خطا و صوابی نیز موجود نیست سپس علامه در ادامه و در نتیجه می فرماید :

1-درمرتبه عمل طبیعی اعضای حاسه خطایی نیست؛ 2- در مرتبه انجام یافتن ادراک حسی خطایی نیست ؛ 3- در مرتبه حکم در متن ادراک حسی پیش از تطبیق به خارج خطایی نیست .(15)

شهید مرتضی مطهری

شهید مطهری پس از مطرح کردن مدعای شکاکان بیان می کند که از نظر فلاسفه اسلامی راه حل اساسی این شبهه آن است که ما به حقیقت وجود ذهنی پی ببریم و از نظر ایشان تنها در این صورت است که معما حل می شود(16)

شهید مطهری وجود ذهنی را در دو حیث هستی شناسی و شناخت شناسی مطرح می کند و در قسمت اول بیان می کند :

فلاسفه در مسئله وجود ذهنی به اثبات رسانیده اند که علت آگاهی ما به اشیاء خارجی این است که تصورات ذهنی ما یک تصور ساده نیست بلکه نوعی وجود یافتن ماهیت اشیاء خارجی است در ذهن ما (17)

سپس ایشان بعد دیگر وجود ذهنی را مطرح می کند

مساله وجود ذهنی از یک زاویه دیگر نیز مورد مطالعه قرار می گیرد که مربوط می شود به ارزش واقع نمایی ادراکات ،یعنی مربوط می شود به اینکه ادراکات و احساسات و تصورات ما در عالم خارج تا چه اندازه «واقع نما» است .(18)

استاد شهید همچون علامه قائل به مطابقت وجود ذهنی با خارج هستند و لازمه قول به شبح که رد وجود ذهنی است سفسطه می دانند .

اگر ماهیت شیء خارجی مغایر ذات و ماهیت شیء ذهنی باشد و ذهن با خارج نه از لحاظ وجود تطابق داشته باشد و نه از لحاظ ماهیت پس فرقی میان علم و جهل مرکب نخواهد بود ،همه علمها جهل مرکب خواهد بودو کوچکترین ارزشی برای ادراکات نخواهد بود … پس انکار وجود ذهنی مساوی است با سوفسطایی گری و سقوط در دره ایدآلیسم .(19)

از نظر ایشان در حواس خطا رخ نمی دهد و در مرحله تطبیق ممکن است خطا رخ دهد و علم حاصل «وجودذهنی» هم خاصیت کاشفیت از خارج را دارد لذا از این مطلب به نتیجه مورد نظر که مطابقت ذهن با خارج است می رسند

علم دارای خاصه کاشفیت از خارج است بلکه علم عین کشف از خارج است و ممکن نیست علم باشد وصف کشف نباشد یا علم و کشف باشد واقع مکشوف وجود نداشته باشد و اگر فرض شود واقع مکشوف وجود ندارد کاشفیت وجود ندارد پس علم وجود ندارد حال آنکه به اقرار خصم علم وجود دارد.(20)

مطلب مهم دیگری که مرحوم مطهری به تبع علامه بیان می کند بازگشت علوم حصولی به علوم حضوری است .

ما ازیک قاعده کلی پیروی میکنیم و آن اینکه «هر علم حصولی مسبوق به علم شهودی حضوری است» (21)

فرایند بازگشت علم حصولی به علم حضوری که از طرف مرحوم علامه مطرح شد در این بحث «مطابقت »بسیار مهم است زیرا در علم حضوری خطا راه ندارد و اگر ما توانستیم علمهای حصولی را متصل به علوم حضوری کنیم سنگر محکمی در مقابل خطاها برای علوم حصولی درست کرده ایم . شهید مطهری نیز با درک ارزش این گوهر مطرح شده از سوی استاد خود این نکته را راه گشای بحث شناخت می دانند .

شرط اصلی پیدایش تصورات اشیاء و واقعیتها برای ذهن اتصال وجودی آن واقعیتها با واقعیت نفس است و چنانچه بعدا گفته خواهد شد اتصال وجودی یک واقعیتی با واقعیت نفس موجب می شود که نفس آن واقعیت را با علم حضوری بیابیم علیهذا فعالیت ذهن یا قوه مدرکه از اینجا آغاز می شود یعنی همینکه نفس به عین واقعیتی نائل شد و آن واقعیت را با علم حضوری یافت قوه مدرکه «قوه خیال » که در این مقاله بقوه تبدیل کننده علم حضوری به علم حصولی نامیده شده صورتی از آن می سازد و در حافظه بایگانی می کند و باصطلاح آنرا با علم حصولی پیش خود معلوم می سازد.(22)

شهید مطهری با توجه به مشکل بحث شناخت که علم انسان به خارج و مطابقت با آن است به نظر عرفا اشاره می کند وبیان می کند که تنها با نظر عرفاست که به حقیقت و بدون شائبه مجاز می توان گفت که انسان با علم به حقیقت اشیاء عالمی میگردد مشابه با عالم خارجی

از نظر شهید مطهری سهم عرفا در بحث وجود ذهنی از متکلمین و علما بیشتر است که در فلسفه ملاصدرا خود را نشان می دهد در نهایت شهید مطهری نظر ماهوی در وجود ذهنی را فقط با نظر عرفا قابل توجیه می داند و اشکالات آن تنها با نظر عرفا قابل رفع و حل می داند .

از نظر عرفا رابطه ادراک و ادراک شده ماهوی است و رابطه ادراک و ادراک کننده یگانگی است و ادراک انسانی چیزی جز این نیست که شیئ ادراک شده گه در هر نشئه و عالمی متناسب با آن عالم ظهور و وجودی دارد در عالم ذهن و نفس انسان نیز موجود است ؛ خود ذهن و نفس دارای هر مرتبه و هر نشئه از وجود است علم و ادراک نیز در همان مرتبه بلکه عین آن مرتبه است ؛پس علم و عالم و معلوم متحد می باشند (23)

در دو وجود طولی که یکی از دو وجود اقوی و اکمل از دو وجود دیگر باشد یعنی همان وجود دیگر در این باشد با بک درجه کاملتر و یک درجه عالیتر ،مانعی ندارد که همان ماهیت موجود باشد به وجود این برای اینکه وجود این همان وجود آن است ولی در درجه بالاتر.(24)

آیت الله مصباح یزدی

ایشان در کتاب آموزش فلسفه در باب مسئله شناخت فقط بحث را بر سر تصدیقات برده اند و مترض بحث وجود ذهنی نشده اند و در آن بحث با توجه به اینکه بدیهیات قضایای تحلیلی هستند که صدقشان در درون فهمیده می شود و با علم حضوری به صدق آنها پی می بریم و تجربه درون ذهنی ما که تحت اشراف نفس قرار دارد این قضایا را صادق می بیند و صدقشان را شهود می کند و با ابتناء نظریات بر بدیهیات در صدد حل مسئله شناخت هستند.اما ایشان در باب حس معتقدند که ادراک حسی لرزانترین وبی اعتبارترین نقطه در شناخت است و اتکا به حس در اصل اثبات وجود عالم خارج و در مطابقت ذهن با آن کافی نیست .لذا از نظر ایشان اثبات مطابقت ادراکات با شیءخارجی نیازمند قوانین فرعی علیت است .

اثبات مطابقت ادراکات با اشیاء خارجی (بعد از پذیرفتن آنها )نیازمند به قوانین فرعی علیت است و مادامی که این قوانین به ثبوت نرسیده باشد جای این شبهه باقی است که از کجا ادراکات و پدیده های ذهنی ما مطابق با اشیاء خارجی باشند تا بتوان از راه آنها حقایق خارجی را شناخت .(25)

در بحث تصورات ظاهر بحث ایشان این است که مباحث وجود ذهنی در اثبات مطابقت کافی نیست ودر تعلیقه بر نهایه دو حیثیت وجود ذهنی را بیان می کنند که یکی ذهن و صور و مفایم ذهنی و دیگری محاکی بودن و مطابق بودن با موجودات خارجی و ادامه می دهند که استدلالهای وجود ذهنی ناظر به حیثیت اول است .

فعلی المثبتین للوجود الذهنی ان یستدلو علی وجود الذهن و الصور و المفاهیم الذهنیه و ثانیا علی کونها محاکیه للموجودات العینیه و مطابقه لها .

و جمیع ما تمسک به لاثبات الوجود الذهنی ناظرا الی الجانب الاول من المسئله (26)

در بحث بازگشت علوم حصولی به حضوری استاد مصباح این مطلب را از استاد خویش علامه گرفته و به خوبی در تصدیقات اجرا می کنند از نظر ایشان «استاد مصباح»قضایای بدیهی از تصوراتی درست شده که آن تصورات لازم نیست از مفاهیم حسی انتزاع شود بلکه با علم حضوری به دست می آیند.

بر اساس کلیدی که مرحوم علامه ارائه کرده اند ما نباید معقولات ثانی فلسفی را ثانیه بنامیم و اگر ثانیه بنامیم فقط بدین لحاظ است که مسبوق به علم حضوری است . ما مفاهیم علت ، معلول ، جوهر ، عرض را از ماهیات نمی گیریم بلاکه مصادیق آنها را با علم حضوری از نفس خودمان می یابیم و از آنها مفهومی را کسب می کنیم که مطابقت این مفهوم با آن مصداقش هم حضورا درک میشود و این پایه و اساس برای قضایای بدیهیه ای می شود که ما در فلسفه به آن نیازمندیم بنابراین در علم حصولی تکیه گاه محکمی پیدا می کنیم و از آنجا به سایر علوم می پردازیم و برای سنجش آنها معیار قرار می دهیم از جمله علوم بدیهی که با همین معیارها شناخته می شود قضایای منطقی است .

یعنی از یک طرف ما مواد قضایا را به بدیهیات می رسانیم و از طرف دیگر صورت برهان را ؛ آنچه امتیاز علامه طباطبایی را بر سایر متفکرین اسلامی و متفکرین عقل گرای غربی تشکیل می دهد این است که ایشان بدیهیات را به علوم حضوری می رسانند یعنی ضرورتی ندارد که تصوراتی که مایع قضایای بدیهی است از مفاهیم ماهوی گرفته شود و مفاهیم ماهوی هم از ادراکات حسی انتزاع شود ما اینها را از علوم حضوری درک می کنیم و مطابقتش را با واقع و نفس الامری که همان مصداقهای نفسانی آن باشد حضورا درک می کنیم و اینها مایع قضایای بدیهی را تشکیل می دهد و بر اساس قضایای بدیهی مامی توانیم قضایای ثابت و یقینی دیگری را به دست آوریم .(27)

ارجاع علوم حصولی به علوم حضوری یکی از مهمترین مباحث بحث شناخت است که علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه مطرح نموده اند و شاگردان ایشان از جمله شهید مطهری و استاد مصباح در بحث مطابقت از آن استفاده کرده اند.

علامه در وجود ذهنی مطابقت صور ذهنی را از این طریق توضیح می دهند و قائل به مطابقت صور ذهنی با خارج هستند؛نظر ایشان در باب ارجاع علوم حصولی به حضوری در واقع کلید حل مبحث در تصورات و تصدیقات است .